محمدمحمد، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

بره کوچول

صدای پای پسر عزیزمان محمد

1393/2/30 17:01
نویسنده : مامان
270 بازدید
اشتراک گذاری

سلام. امروز 11 اردیبهشت 92 روز زن هس. من و خاله آسیه برای سونوگرافی رفته بودیم بعد از کلی این ور اون ور رفتن رسیدیم به خیابون زند روبروی هتل پارس و یه مطب پیدا کردیم که خیلی از دکترش تعریف می کردن. دکتر سید مرتضی ابطحی ...

قرار شد ساعت 5/4 عصر به بعد بریم مطبش تا از سلامتیت مطمئن بشیم. خلاصه طرفای ساعت 5/6-7 عصر نوبت مامانی شد رفتم داخل اتاق دکتر. خیلی واسه سلامتیت استرس داشتم، تا اینکه دکتر اومد بالای سرم و گفت الان برای آزمایش های تعیین سلامتی بچه دیر شده فقط چیزی که میتونم بگم اینه که بچه همه اندامش تشکیل شده فقط یه کم کلیه هاش کوچولواه. بعدشم گف اینم ناخن های پسر کوچولوتون...

من اقد ذوق از دلم بالا اومد که نگو ...

فقط میخواستم زودتر از رو تخت بلند شم و به خاله آسیه بگم. به محض اینکه بیرون اومدم نرگس خاله با صدای بلند گفت : خاله دختره یا پسر، که دیدم یه هو همه برگشتن نگاه کردن. منم فوری دس نرگسو گرفتم از مطب بیرون بردم و به خاله گفتم اونم معطل نکرد و فوری به بابا هادی و بابا حاج محمد و بابا حسن اینا خاله آمنه و خاله عاطفه خبر داد. بابایی هم از بس خوشال شد یه ساعت زوتر مرخصی گرفت تا بیاد دنبال ما. بعد مارو برد یه رستوران(که برای اولین جشن تولدم منو اونجا برده بود) تا شیرینی به خاله بده و دو تا گل خوشگل یکی قرمز یکی سفید برای مامانی خرید.

اون روز من و بابا از اینکه خدا تو رو به ما داده خیلی خوشال بودیم و تا صب در مورد تو با هم حرف میزدیم . بابا میگف بچمو میفرستم کشتی من میگفتم میفرستم کلاس کاراته...   

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بره کوچول می باشد