محمدمحمد، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

بره کوچول

ختنه

پنج شنبه 16 آبان وقتی که فقط 26 روزت بود با عمه و زن عمو مریم و من و بابا تو درمانگاه حضرت مهدی که نزدیک خونمون بود ختنت کردیم، آخه دکتر گفت ختنه قبل از یک ماهگی جلوی بسیاری از عفونت های ادراری رو میگیره. ده روز بعدم خدا رو شکر خوب شدی. انشا... قرار شده جشنت رو بعد از محرم و صفر بگیرم.   ...
30 ارديبهشت 1393

صدای پای پسر عزیزمان محمد

سلام. امروز 11 اردیبهشت 92 روز زن هس. من و خاله آسیه برای سونوگرافی رفته بودیم بعد از کلی این ور اون ور رفتن رسیدیم به خیابون زند روبروی هتل پارس و یه مطب پیدا کردیم که خیلی از دکترش تعریف می کردن. دکتر سید مرتضی ابطحی ... قرار شد ساعت 5/4 عصر به بعد بریم مطبش تا از سلامتیت مطمئن بشیم. خلاصه طرفای ساعت 5/6-7 عصر نوبت مامانی شد رفتم داخل اتاق دکتر. خیلی واسه سلامتیت استرس داشتم، تا اینکه دکتر اومد بالای سرم و گفت الان برای آزمایش های تعیین سلامتی بچه دیر شده فقط چیزی که میتونم بگم اینه که بچه همه اندامش تشکیل شده فقط یه کم کلیه هاش کوچولواه. بعدشم گف اینم ناخن های پسر کوچولوتون... من اقد ذوق از دلم بالا اومد که نگو ... فقط میخ...
30 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

برای تو تکه ای از من - ادامه ی من- عشق و شور و اشتیاق من- تکامل من- برای تو که در منی هنوز... امروز 1 مهر 92 هس، دیشب کم مونده بود من و بابا رو راهی بیمارستان کنی که ... چشم انتظارتیم که هر چه زودتر بیای پیشمون. ...
30 ارديبهشت 1393

روز به یاد ماندنی تولد من

 9:10 صبح روز شنبه بیستم مهرماه 92 در بیمارستان دنای شیراز خداوند بهترین هدیه زندگیمو .(تولد پسر عزیزم محمد)به من داد . عزیزم روز تولدت را با آسمانی پر از ستاره های چشمک زن با دشتی پر از شقایق ها و با آرزوی موفقیت برای تو به تو تبریک میگویم . . . گل من تولدت مبارک ...
30 ارديبهشت 1393

محرم 92

پنج شنبه 23 آبان 92 روز عاشورا بود و دهبید بودیم که بابا و من تصمیم گرفتیم به عمو حامد که تو تعزیه بازی میکرد بگیم که اجازه بده تو تعزیشون نقش علی اصغرو بازی کنی ، عمو هم قبول کرد . من رفتم تو خیمه که اگر گریه کردی آرومت کنم و بابا هادی هم قرار شد ازت فیلم بگیره. قربونت برم با اینکه 33 روزت بودخیلی خوب بازی کردی به موقع گریه کردی و به موقع هم تو تعزیه خواب افتادی. فقط بابا از بس استرس داشت موقع تیر زدن دوربینش پرش کرده و صحنه رو از دست دادیم. عزیزم تموم لباسای تنت روز تعزیه رو برات نگه میدارم تا برای همیشه بشه برکت خونمون. ...
30 ارديبهشت 1393

اولین برف شادی

مادرکم..ببین برف است،پر تلالو ترین نعمت خدا.در سپیدترینه فصل ها ارزو دارم ،امید مادر،همچون این ادمک برفی همیشه لبانت سرخ و خندان،سیاهی دیدگانت پر از برق مهربانی و همیشه ساده،دوست داشتنی باشی و بیاموز در سردترین روزها هنوز میتوان گرم و شاد بود.مادرکم مبارکت باد دیدن درخشان ترین بلورهای اسمان ...
30 ارديبهشت 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بره کوچول می باشد